- دم دراز(دُدِ)
دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. با 1153 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
معنی دم دراز - جستجوی لغت در جدول جو
- دم دراز(دُ دِ)
هر حیوانی که دم آن دراز و طویل باشد. (ناظم الاطباء). دارای دم طویل. درازدم، مار (عامه گمان برند که اگر اسم مار برند او از سوراخ برآید از این رو نام او نبرند و دم دراز گویند). (یادداشت مولف) ، درازدنبال. با دنبالۀ طویل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چاه یا نقب یا تونل که هوای آن سنگین باشد و انسان در آن دچار خفگی شود
(دُ)
لغت نامه دهخدا
پی ریز. یک ریز. پیوسته. متصل. پشت سرهم. پیاپی. دمادم. دمبدم. دائم. دائماً. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مترادفات کلمه شود
(غَ زَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
فریب دهنده و گول زننده. (ناظم الاطباء). فریبنده و دغاباز. (آنندراج) ، متملق و چاپلوس. (ناظم الاطباء). چاپلوس. (آنندراج)
(دَ دِ)
لغت نامه دهخدا
درازدست. آنکه دستهای وی دراز باشد. (ناظم الاطباء). دارای ساعد و بازوی دراز. طویل الید، مرادف دست بالا و غالب و مسلط. (از آنندراج). زبردست. (از ناظم الاطباء) ، درازدست و ظالم. (ناظم الاطباء). ستمگر
(لَ کِ)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان دزکرد بخش مرکزی شهرستان آباده، واقع در 70هزارگزی باختر اقلید و 23هزارگزی جنوب راه فرعی آباده به خسروشیرین. دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). محلی هفت فرسنگی میانۀ شمال و مغرب سمیرم است. (فارسنامۀ ناصری)
(دِ)
لغت نامه دهخدا
دور و دراز. (یادداشت مؤلف). به معنی دور وبعید است. (از آنندراج). رجوع به دور و دراز شود
(گِ رِ تَ / تِ)
لغت نامه دهخدا
طرازندۀ دام. آرایندۀ دام، دامدار. (ناظم الاطباء). تعبیه کننده آلت شکار. صیاد، منصوبه باز، رایزن. (ناظم الاطباء) ، مجازاً مکار. دغاباز. عیّار. فریبنده. گربز. حیله گر. محیل. ج، دام طرازان. (از آنندراج) ، اختراع کننده و مدبر. (ناظم الاطباء)
بد نما نازیبا، بد خوی زشت خوی، خشم آلود غضبناک، خام طمع طماع، عیب جوی
شخصی که بسبب صمیمت از اسرار دیگری اطلاع یابد محرم اسرار: ما بی غمان مست دل ازدست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم. (حافظ)
معادل، نظیر، هم ارز، هم درجه، هم رتبه، هم سطح، هم شان
قدبلند
دست درازی، زیاده روی
زمین بدون سند رسمی، زمینی که به صورت امانی و عاریه در اختیار
آرامش موقت
نفس، بازدم، بوی دهان
بلند بالا و بی قواره
جلوی راه، کنار راه، در پشتی، نزدیک، حوالی